شاید محمّد صلی الله علیه و آله است که در هیبت «علی اکبر» از دامان لیلا بر میخیزد و دنیا را به شوق وا میدارد. ذرّات خاک، بوی خوش قدمهایت را به سماع در آمدند، آنگاه که پلکهای کوچکت، دنیا را بر هم زد! مردانگی از همین نگاه آغاز میشود.
تو پلک میگشایی تا روزها و شبها بهانهای داشته باشند برای آمد و رفت.
غیرت «علی علیه السلام»، در رگهایت میدود و رحمت «محمد صلی الله علیه و آله» در رفتارت.
عشق و عقل در تو به هم رسیدهاند.
کودک دلبند حسین علیه السلام، خدا میخواست تا دنیا دوباره محمد صلی الله علیه و آله را به تماشا بنشیند در رفتار و گفتار تو.
پلک گشودی و آفتاب از نگاه روشنت، طلوع کرد.
هر تکان گاهوارهات، قلب زمان را میلرزاند؛ که تو یک قدم به کربلا نزدیکتر میشوی.
از دامان لیلا، چون واقعهای بزرگ بر میخیزی و دنیا را، به شوری عاشقانه فرا میخوانی.
کربلا، دیری است قدمهایت را به انتظار نشسته است. تکیه بر گامهای استواری و غیرت تو دارند، ستونهای خیام عشق.
علی جان، ای مؤذّن اذان سرخ شهادت در گستره ظهری شورانگیز! تو عشق را تفسیر کردی؛ آن لحظه که قدم بر میدان نبرد نهادی.
شنیده ام هیچ کس تیغی از غلاف بیرون نکشید.
گمان کردند رسول خدا صلی الله علیه و آله به میدان آمد؛ مگر نه این که تو شبیهترین فرد به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بودی؟
صدایت، خاک را بارور کرد.
صدایت، در کنگره افلاک پیچید؛ «انا علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب» و این یعنی عشق؛ یعنی اصالت.
صدای گامهای عشق است که در هفت آسمان پیچید!
قنداقهایی از نور، در آغوش حسین علیه السلام است.
و حسین علیه السلام، مشتاق دیدار جدّ بزرگوارش، محمد در چهره زیبای کودک!
میلاد تلاقی دو نور در یک آینه، تکثیر دو اقیانوس، حضرت «علی اکبر علیه السلام»، مبارک!
موضوعات مرتبط: ادبی ، ،
برچسبها: